قال امیر المؤمنین على علیه السلام: إنّ مالَکَ لا یُغنى جَمیعَ الناسِ فَاخصُصْ بِه أهلَ الحقّ؛ به راستى دارایى تو همگان را بى نیاز نمى کند، پس آن را به اهل حق اختصاص ده.
خدمت رسانى نسبت به هر کدام از خدمتگزار، مدد جو، زمان و مکان و شرایط اجتماعى و نوع خدمت و...
مراتب و درجاتى دارد. و هنگامى که توان ما اندک است باید مهم ترین ها را مقدم بداریم و متناسب شرایط ضرورى ترین ها را برگزینیم، نظیر سایر کارها، مثلاً در داروخانه، دارو زیاد است ولى پزشک به تناسب بیمارى، چند قلم را مشخص مى کند.
در بازار لباس و پارچه فراوان است، ولى هر کسى به تناسب اندام و سلیقه اش، لباسى را بر مى گزیند.
لازم است در وادى خدمت رسانى نیز نیم نگاهى به برخى اولویت ها بیندازیم.
قال امیر المؤمنین على علیه السلام: إنّ مالَکَ لا یُغنى جَمیعَ الناسِ فَاخصُصْ بِه أهلَ الحقّ؛ به راستى دارایى تو همگان را بى نیاز نمى کند، پس آن را به اهل حق اختصاص ده.
خدمت رسانى نسبت به هر کدام از خدمتگزار، مدد جو، زمان و مکان و شرایط اجتماعى و نوع خدمت و...
مراتب و درجاتى دارد. و هنگامى که توان ما اندک است باید مهم ترین ها را مقدم بداریم و متناسب شرایط ضرورى ترین ها را برگزینیم، نظیر سایر کارها، مثلاً در داروخانه، دارو زیاد است ولى پزشک به تناسب بیمارى، چند قلم را مشخص مى کند.
در بازار لباس و پارچه فراوان است، ولى هر کسى به تناسب اندام و سلیقه اش، لباسى را بر مى گزیند.
لازم است در وادى خدمت رسانى نیز نیم نگاهى به برخى اولویت ها بیندازیم.
از ضرورى ترین خدمت ها، کمک به شیعیان اهل بیت علیهم السلام است که به شدت در مضیقه و گرفتارند.
در روایات گاهى از آنان به یتیمان آل محمدصلى الله علیه وآله تعبیرشده است؛ زیرا امامان حضور ندارند که به فریادشان برسند و دشمنان اهل بیت علیهم السلام از اینان سوء استفاده مى کنند.
در عهد امام صادق علیه السلام برخى بر اثر گرسنگى در دام شیادان مى افتادند و مجبور به دین فروشى مى شدند.
نصربن قابوس هنگامى که شنید امام صادق علیه السلام مى فرماید: غذا دادن به یک مؤمن «به ولایت اهل بیت علیهم السلام» نزد من محبوب تر است از آزاد سازى ده بنده و ده حج، بسیار شگفت زده شد و با تعجب پرسید: ده بنده؟ ده حج؟ امام علیه السلام فرمود: «اگر شما طعامش ندهید مى میرد یا زبونش مى سازید؛ زیرا او از فشار گرسنگى نزد ناصبى (کسانى که به امامان علیهم السلام اهانت مى کردند) مى رود و از او درخواست مى کند در صورتى که مرگ برایش بهتر است از درخواست از ناصبى (که سبب دین فروشى است)». امام علیه السلام با اشاره به آیه شریفه احیاى مؤمن، فرمودند: «اى نصر، هر که مؤمنى را زنده کند، چنان است که همه مردم را زنده کرده است و اگر به او غذا ندهید او را واقعاً کشته اید و اگر اطعامش کنید و او را زنده کرده اید».(271) هم اکنون مى شناسم فرزندان معصومى از شیعه را که بر اثر فشار فقر به دست دیگران افتاده اند.
نمونه ساده اش فرزندانى است که از شهرهاى مرکزى کشور، به استانهاى شرق و غرب و به مردانى بیوه که در مذهب، زبان، نژاد و شهر و...
باهم تفاوت دارند و بدیهى است نسل آنان نیز شیعه نخواهد بود.
آیا صرف ادعاى ولایت کفایت مى کند؟ مشکلاتى از این بدتر نیز براى فقراى شیعه وجود دارد. این جاست که چراغى که به خانه رواست به مسجد حرام است.
چه رسد به تعمیر مجسمه بودا.
خدمت به مؤمن در پوشش دستگاه ظالم على یقطین در عین حال که وزیر مقتدر هارون الرشید بود، از شیعیان مخلص امام موسى بن جعفرعلیهما السلام به شمار مى رفت.
با اینکه امام همکارى با ستمگران را جایز نمى دانست، امام اشتغال بعضى افراد مورد اطمینان را در دستگاه ظالمان ضرورى مى دانست.
یکى از آنها على بن یقطین بود، وى بارها از امام کاظم علیه السلام اجازه خواست تا از وزارت استعفا بدهد.
امام علیه السلام اجازه نداد و فرمود: این کار را نکن! ما به شما علاقه داریم، اشتغال تو در دربار خلیفه مایه عزت برادران دینى تو (شیعه) است.
امید است خداوند ناراحتى ها را بوسیله تو بر طرف کند و آتش کینه دشمنان را خاموش سازد.
اى على بن یقطین! کفاره خدمت در دربار ظالم، نیکى به برادران دینى است.
سپس به وى فرمود: تو یک چیز را براى من ضمانت کن! من در مقابل سه چیز را ضمانت مى کنم. اما آنچه تو باید ضمانت کنى این است که هر وقت یکى از دوستان ما به تو مراجعه کرد، هر حاجتى داشت برطرف کنى و براى او احترام و عزّت قائل شوى. و اما آنچه من باید ضامن شوم عبارتند از: 1.هیچ وقت زندانى نشوى؛ 2.هر گز با شمشیر دشمن کشته نشوى؛ 3.هیچ وقت فقر و تنگدستى نبینى.
اى على! هر کس مؤمنى را شاد کند، مرحله اوّل خدا، مرحله دوم پیغمبرصلى الله علیه وآله و در مرحله سوم همه ما را خوشحال نموده است.سید رضى (ره) یکى از فضلاى معاصر سیّد در باره این شخصیت بزرگ مى نویسد: «او دانشمندى بلند نظر و بزرگ منش و با گذشت و دست و دل باز و پارسا و پیراسته و وارسته بود، و این صفات تا سر حد نهائى در او تجلى داشت». صفدى و دیگران نوشته اند: سید رضى چند تکه کاغذ از زنى خرید، و در آن صفحه اى به خط ابن مقله(273) دید.
اوراق را براى زن پس فرستاد و پیغام داد من در این اوراق خط ابن مقله را دیده ام و قیمت آن پنج دینار است نه پنج درهم؛(274) اگر مى خواهى ورقى را که خط ابن مقله در آن است بردار، و چنانچه خواهى به جاى آن پنج دینار دریافت کن.
زن نپذیرفت و گفت: مگر من به خاطر چیزى که در آن بوده است فروخته ام؟ ولى سید رضى چندان اصرار کرد تا اینکه زن پنج دینار را پذیرفت. به دنبال آن صفدى مى افزاید: خالع - یکى از شعرا - گفت: سید رضى را با قصیده اى ستایش کردم، رضى 49 درهم برایم فرستاد.
گفتم: تردیدى نیست که «ادیب» به من خیانت کرد.
پس از آن روزى از «بازار عروس» عبور مى کردم، دیدم مردى مى گوید: این قطعه زمین را خریدارى مى کنى، چون از حیاط خانه سید رضى جدا شده است.
من آن را به 49 درهم که مساوى با پنج دینار است مى فروشم.
از این جا متوجه شدم که سید رضى در آن موقع تنگدست بوده، و براى دادن صله شعر من، آن قسمت از حیاط خانه اش را فروخته و پول آن را براى من فرستاده است!